نوگرایی و تحولات صنعتی و فرهنگی در ایران بسرعت پیش میرود و کسانی که به هر دلیلی قادر نیستند با این سرعت خود را تطبیق دهند چارهای جز کنار گذاشته شدن و تحمل فقر، محرومیت و انزوا ندارند. روستاییان از مهمترین این اقشار هستند. اگرچه در سالهای اخیر اتفاقات خوبی در عرصه کشاورزی رخ داده است اما بسیاری از روستاهای ایران با مرگ تدریجیای دست و پنجه نرم میکنند که در طول یک قرن اخیر از قحطی بزرگ 1288 به این سو و بخصوص پس از اصلاحات ارضی محمد رضا شاه دامنگیرشان شده است. اگر چه انقلاب اسلامی با راهاندازی نهادهایی چون جهاد سازندگی، کمیته امداد و دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری تلاش بیسابقهای برای رفع مشکلات روستاها و فراهمسازی امکانات زیرساختی انجام داد، اما متاسفانه این تلاشها بر مبنای نوعی مدیریت از راه دور روستا و فهم غیر صحیح از مسایل خاص آن انجام شد. بردن آب، برق، مخابرات، تلویزیون و رادیو، راه و سایر امکانات به روستا بیشتر در راستای پروژه مدرنیزاسیون تحمیلی شبیه به ایدئولوژی دوره سازندگی انجام شده است. در مدرنیزاسیون تحمیلی تحولات ساختاری جوامع مدرن که در راستای حل مشکلات خاص خودشان طراحی و اجرا شده بود عینا در جوامع پیرامونی کپیبرداری و گاهی بزور وارد میشود بدون اینکه به میزان انطباق آن محصولات با نیازهای درجه اول این جوامع توجه شود. چنین رویکردی با پاک کردن صورت مساله مانع از چارهاندیشی جدی برای مسایل میشود. اگر چه دولت نهم با سفر به مناطق دوردست و تلاش برای حل مشکلات ملموس مردم و اخیرا با انحلال ساختار برنامهریزی دیکته شده از مرکز و واگذاری اختیارات آن به استانداریها گام در راه واقعی کردن برنامهریزی اقتصادی در کشور نهاده است، اما چنانچه خواهیم دید این تلاشها حداکثر قادر خواهند بود یک طرف مشکل را حل کنند و بنابراین باید با اصلاحات نهادی دیگری عجین شوند تا بهبود واقعی در اوضاع پدید آید.
صنعت فرش در ایران از جمله مهمترین صنایع دستی بوده است که تا گذشتهای نه چندان دور بخش مهمی از صادرات غیر نفتی ایران را بخود اختصاص میداده است. صنایع دستی نشانگر مرحلهای از تکامل صنعتی در ایران هستند که در صورت ادامه تحول آزادانه علمی بدور از دخالتهای استعماری میتوانست بتدریج نوعی تجدد بومی را در ایران پایهگذاری کند. با این وجود، ضعف تاریخی شرق در برابر قاره اروپا و شکستهای پیدرپی، تکامل نهادی و علمی را در آسیا ناکام گذاشت. صنعتگران ایرانی هرگز موفق نشدند برای بهبود فناوری و هنر تولید فرش قدمی بردارند. اکنون بازار فرش بشدت تحت فشار است. از سویی ماشینی شدن تولید و تغذیه بخش کمدرآمد بازار با فرش ماشینی باعث ایجاد بیکاری گسترده در میان بافندگان فرش دستباف در روستاها شده است. اما مهمتر از آن تحولات فرهنگی است که میرود کلیت بازار فرش را دچار رکودی بیسابقه نماید. امروزه فرش از یک کالای کاربردی بعنوان کفپوش منازل تبدیل به یک کالای تزئینی و هنری شده است و جای آنرا کفپوشهای دیگری چون سنگ، پارکت و سرامیک گرفته است. همچنین مصرف پشتی (شامل فرش) بنفع مبل بشدت کاهش پیدا کرده است. ضعف فرهنگی ایران باعث شده است حتی در داخل کشور خودمان هم ذائقه مصرفکنندگان بسمت کالاهای خارجی تغییر کند و این معنایی جز بیکاری گسترده در میان زنان روستایی ندارد. روزگاری درآمد زن روستایی از بافتن فرش بیش از مرد بود. اکنون وی بیکار شده است. مقصر کیست؟ همه کسانی که میتوانند تاثیرگذاری فرهنگی داشته باشند مخصوصا ما شهرنشینان.
اما وضعیت مرد روستایی چگونه است؟ وی معمولا کشاورز است و گندم میکارد. زمین کوچک هزار متری دارد. در سالهای اخیر احداث چاههای عمیق برای گاوداریها و سایر واحدهای صنعتی سطح آب سفرههای زیرزمینی را بشدت کاهش داده است. بنابراین قنات روستا که سابقه هزار ساله دارد خشک شده است. سرمایهدارها شش اینچ آب دارند و کشاورزها یک قطره هم ندارند. از آنجا که امیدی برای اعمال مدیریت بر سفرههای آب نیست تنها راه چاره کشاورز این است که او هم چاه عمیق بزند. البته این کار نیاز به سرمایه کلان دارد. در حالی که آب هر روز به عمق بیشتری پایین میرود برای هر متر کندن چاه چند صد هزار تومان پول لازم است. تازه چنین چاهی به پمپ نیاز دارد و آن هم هربار که خراب شود چند میلیون هزینه دارد. کشاورزان البته ناامید نیستند آنها، تمام کشاورزان روستا متحد شدهاند و تعاونی مانندی تشکیل دادهاند و خرجها را سرشکن میکنند با وجود این سازمان آشفته کار بهرهوری را پایین آورده است. درآمدها پایین است، بدلیل عدم وجود شبکه توزیع انبوه کالاهای مصرفی در روستا هزینه زندگی در برخی موارد از شهرها بالاتر است، جوانان روستا را ترک کردهاند و روستا تحت تهاجم شدید فرهنگی کلانشهرها قرار دارد. روستا نهادی رو به موت است مگر اینکه مشکل اصلی آن فهم شود. مشکل مردم روستا کاهش قدرت واقعی آنهاست. آنها نه تنها نیاز دارند با استفاده از نهادهای دولتی (همچون شوراهای روستا) نوعی قدرت سیاسی محلی بوجود آورند که مشکلات بومی را درک کند و برای آن راهحل ارائه دهد بلکه نیاز به ایجاد نوعی قدرت مردمی دارند. چرا که دولت در هر منطقهای بطور معمول نقشی در حد ایجاد سازش میان منافع صاحبان مختلف قدرت را بازی میکند. بنابراین کشاورزان ابتدا باید تبدیل به یک نهاد ذینفوذ بشوند تا بعد بتوانند در چانهزنیها در سطح سیاسی مقداری از توقعات خود را بدست آورند. در این راستا تقویت و تحکیم ساختار حقوقی تعاونیهای کشاورزی و ادغام زمینها میتواند موثر باشد. این تعاونیها میتوانند نقش سخنگوهای سیاسی و اقتصادی کشاورزان را در برابر سرمایهدارای که عمدتا از کلانشهرها میآیند بازی کنند و مانع نابودی زیستبوم روستاها شوند.
یادداشتهای مرتبط در وبلاگستان:
ناکارآمدی نظام برنامهریزی دولتی در ایران: ریشههای تاریخی و بنیانهای نظری آن (عبدالله شهبازی)
|
بینالمللی |